فردوسی نامه

وبلاگی در ارتباط با حکیم فردوسی و شاهنامه

وبلاگی در ارتباط با حکیم فردوسی و شاهنامه

فردوسی نامه
بایگانی
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگینامه تحلیلی فردوسی» ثبت شده است

نام فردوسی

یکی از مواردی که در زندگانی فردوسی، اختلافات زیادی در منابع در مورد آن وجود دارد، نام او و پدرش است. 
فردوسی در شاهنامه نه به نام خودش و نه نام پدرش اشاره ایی نمی‌کند و درباره اجداد او هیچ چیزی نمی دانیم و خوده شاعر هم اشاره مستقیمی به تاریخچه خانوادگی خود نمی کند ولی این روشن است که از تبار دهقانان بوده است و این مسئله از اهداف و دلایل او برای سرایش شاهنامه معلوم می کردد
زندگانی تحلیلی فردوسی، شاپور شهبازی، ترجمه هایده مشایخ، نشر هرمس، 1400،ص32 
و بنا به نقل منابع نام های احمد، منصور، محمد و حسن برای خوده فردوسی و نام های احمد، منصور، علی اسحاق، برای پدرش نقل شده است که گزیده ایی از برخی از این منابع بیان می شود:
دیباچه قدیم شاهنامه: ابوالقاسم احمد الفردوسی

(سرچشمه های فردوسی شناسی، ص157)

قدیمی ترین بخش از مقدمه قدیم شاهنامه(مربوط به اواخر قرن پنجم یا اوایل قرن ششم): 
ابوالقاسم منصور الفردوسی

(فردوسی و شاهنامه، محیط طباطبائی، ص18)

عجایب‌المخلوقات و غرایب‌ الموجودات، نوشتهٔ محمد بن محمود بن احمد طوسی (همدانی).تالیف میان سال‌های ۵۵۱-۵۶۲ ق : حسن فردوسی

(عجایت المخلوقات، به اهتمام منوچهر ستوده، ص246)
حمد الله مستوفی در تاریخ گزیده (نوشته به سال 730ق) : ابوالقاسم حسن بن علی الطوسی
(تاریخ برگزیده، نسخه نشر الکترونیک بهمن انصاری، ص743)
دولتشاه سمرقندی( ۸۴۲-۹۰۰ ق) در تذکرة الشعرا: حسن بن اسحاق بن شرفشاه

(تذکر الشعرا، تصحیح ادوارد براون، انتشارات اساطیر، 1382،صفحه50)
فتح‌بن علی بن محمد اصفهانی(بنداری) که شاهنامه را در سال 620ق به عربی ترجمه کرده است. از فردوسی  به  صورت: الامیر الحکیم ابوالقاسم منصور بن الحسن الفردوسی الطوسی یاد کرده است.

غیاث‌الدین خواندمیر، تاریخ‌ نگار قرن دهم هجری در حبیب السیر فی اخبار افراد البشر: و هو ابوالقاسم حسن بن علی
فردوسی و شاهنامه، مجموعه مقالات محیط طباطبایی، انتشارات امیر کبیر، تهران 1369ش، ص19

محققین و شاهنامه پژوهانی مانند دکتر جلال خالقی مطلق(فردوسی، ترجمه سجاد آیدنلو،ص178، مندرج در فصل نامه انجمن، 1386، شماره 25) 
و دکتر شاپور شهبازی(زندگانی تحلیلی فردوسی، شاپور شهبازی، ترجمه هایده مشایخ، نشر هرمس، 1400،ص32)
 و استاد محیط طباطبائی(فردوسی و شاهنامه، مجموعه مقالات محیط طباطبایی، انتشارات امیر کبیر، تهران 1369ش، ص21و 22) 
از بین نام های نقل شده، نقل بنداری در ترجمه عربی شاهنامه (منصور بن حسن) را معتبر تر دانسته اند، هر چند آن چیزی که در اکثر منابع آمده است و درست تر می نماید نامِ حسن برای خوده فردوسی است ( در مورد نام پدر منابع متغیر اند)
استاد علی ابوالحسنی(منذر) نامِ (منصور حسن بن علی فردوسی ) را طبق منابع مناسب تر می داند و ضمن نقد سخن استاد طباطبائی در انتخاب نام منصور بن الحسن ادله ایی را بر سخن خود ارائه می‌دهد
بوسه بر خاک پی حیدر،علی ابوالحسنی، ناشر سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران، 1394ش، چاپ سوم، ص837 تا 845

فردوسی زرتشتی نیست(۲)

فردوسی به سبب سرایش شاهنامه (که زنده کردن یاد و نام پهلوانان و شاهان ایران باستان بوده) حتی در زمان خودش مورد سرزنش بعضی از افراد متعصب قرار گرفته است و بعضا او را به زرتشتی بودن متهم کرده اند
فرید الدین عطار در مورد آن چنین می گوید: فردوسی، بیست و پنج سال برای شاهنامه زحمت کشید و هنگامی که درگذشت شیخ ابوالقاسم (گرگانی) به دلایل مذهبی (شیعه بودن فردوسی) قبول نکرد بر او نماز بخواند و گفت وی اشعار بسیاری در وصف گَبر سرود، عمرش را در تمجید از گبرکان ( زرتشتیان) صرف کرد.
زندگینامه تحلیلی فردوسی، علیرضا شاپور شهبازی، ترجمه هایده مشایخ،نشر هرمس،ص9
حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده (به سال 730ق) داستان را چنین نقل می کند: 
شیخ ابوالقاسم گرگانی، معاصر سلطان محمود غزنوی بود. به وقت وفات فردوسی شاعر که او را در قبرستان مسلمانان دفن کردند منع کرد که او مادح کافران و گبران بود و پیغمبر(ص) فرمود: مَن تَشبه بِقومِ فهُو منهم.
همان، ص10
و نیز بعضی از ویژگی های شاهنامه مانند اشارات تحسین آمیز به آیین ها و نوشته ها و سنن باستانی ایرانی، مقدس تر دانستن آتش از خاک، دین یزدان و دین زرتشتی داشتن بعضی از قهرمانان شاهنامه، نامیدن دوران حکومت اعراب مسلمان بر ایران به روز اهریمنی، اسلام را کیش اهریمنی خطاب کردن در نامه رستم فرخزاد و.. هر خواننده سطحی نگر  را به این نتیجه می رساند که فردوسی زرتشتی است.
اما با این حال آنچه که از شواهد مانند متن شاهنامه برمی‌آید این است که فردوسی مسلمانی شیعه مذهب است. و منشأ بعضی از احساسات ضد اعراب شاهنامه، از منابع مورد استفاده فردوسی است به خصوص که شاهنامه ابومنصور (که منبع اصلی فردوسی در سرایش شاهنامه بوده است) را چند زرتشتی گردآوری کرده بودند و بیاناتی که دال و حاکی از طرفداری فردوسی از زرتشتی گری است بر همین اساس بوده
مسئله مسلمان و شیعه مذهب بودن فردوسی به قدری روشن و به قول معروف اَظهرُ مِن الشمس است که حتی موبدان زرتشتی هم به آن اعتراف کرده است چنانکه موبد جهانگیر اوشیدری از چهره های برجسته زرتشتیان ایران و پژوهشگر تاریخ نگاری زرتشتی در کتابش پیرامون علل اختلاف فردوسی و محمود غزنوی چنین می نویسد
فردوسی به شیعه و محمود (غزنوی) به تسنن معتقد بود.
دانشنامه ی مزدیسنا،ص367، ذیل واژه ی فردوسی
اگر ادعای افرادی که حکیم فردوسی را زرتشتی می‌دانند درست بود، این موبد زرتشتی، هرگز چنین حرفی را نمی زند یا دستکم سکوت می کرد، حال آنکه او فردوسی را شیعه می داند و اشاره ای به زرتشتی بودن یا تمایل فردوسی به آیین زرتشت نمی کند
اینکه عده ایی چنین شبهه می کنند که اگر فردوسی مسلمان و شیعه مذهب است چرا به اعتقادات دینی اش به طور کامل اشاره نکرده است؟ (در حالی که در واقع اینگونه نیست و فردوسی در آن چند بیتی که در دیباچه در مدح پیامبر اکرم و امام علی (ع) آورده است، کامل به اعتقادات مذهبی اش اشاره کرده است) 
یا اینکه با وجود نزدیکی فردوسی به مزار امام رضا(علیه السلام) چرا از ایشان یاد نمی کند؟ 
تمام اینها به خاطر این است که موضوع شاهنامه، ایران باستان و تاریخ اساطیری و اسطوره ایی آن است و مستقیما ارتباطی به دین اسلام پیدا نمی‌کند که ما انتظار داشته باشیم فردوسی در آن کاملا به اعتقادات‌ اسلامی اش اشاره کند، البته فردوسی وقتی هم بیان آن را لازم دیده (مانند دیباچه) اعتقادات مذهبی اش را کاملا بیان کرده است 
دکتر علیرضا شاپور شهبازی پیرامون بحث از زرتشتی بودن فردوسی، با رد این ادعا، چنین می نویسد:
فردوسی حتی در زمان خودش نیز فردی هوادار زرتشتی گری دانسته می شد که عمرش را در ستایش گبرکان، بی دینان ایران باستان، سپری کرده بود و بنابراین مستحق به خاک سپرده شدن در گورستان مسلمانان دانسته نشد
گفته می‌شود بعضی از اشخاص مغرض، سلطان محمود را تحریک کردند که به شاهنامه بی اعتنایی کند و زردشتیانِ قلمرو خود را وادار کند یا به اسلام بگروند یا اعدام شوند. خوشبختانه موبدان دانای آنان توانستند شاه را قانع کنند که زردشتیان خدای یگانه را می پرستند، رعایای وفادار شاه ایران اند و از امیرالمومنین امان گرفته اند. و از آن پس سلطان آزادشان گذاشت
چنین نظری در مورد فردوسی به دلیل سرسری خواندن شاهنامه است که در آن اشارات تحسین آمیز به آیینها، نوشتهٔ ها و سنن باستانی ایرانی فراوان است و در عین حال به آداب و رسوم اعراب هم اعتراض دارد و از ظهور اسلام که معاصرانش آن را رستگاری خداداده در برابر بی دینان فاسد دانسته اند، متاسف است. شگفت آور آنکه فردوسی از سنّت بزم و شادخواری، که در اسلام ممنوع است، برگزاری جشن نوروز، جشن سده و جشن مهرگان تمجید می کند در حالی که همشهری او غزالی و بعضی از درباریان محمود آنها را نکوهش می کردند و مراسم زردشتیان می‌خواندند.
شگفتی بیشتر در این واقعیت است که فردوسی پس از درگذشت تنها پسرش این ابیات را به عنوان دعا برای شادی روح او سرود:
روان تو دارنده روشن کناد
خرد پیش جان تو جوشن کناد
توجیه این بیت از دیدگاه اسلامی صرفا با تکیه بر فرضیات امکان پذیر است.
همچنین بعضی از تفکرات و اصطلاحات فردوسی در جامعه اسلامی نیز شگفت آور نمی نماید، شاهنامه این تفکر باستانی ایرانیان را که آتش عنصری مقدس تر از خاک است را بیان می کند در حالی که مسلمانان مخالف این تفکر بودند و همچنین هنگامی که داستان زیارت ادعایی اسکندر از خانه کعبه را بازگو می‌کند، این موضوع را که خانه خدا در کعبه باشد را مورد بحث قرار می دهد و می گوید خدا به خانه مخصوص نیاز ندارد، و با این نظریه که زرتشتیان آتش پرست اند مخالفت می‌کند.
قهرمانان شاهنامه دین یزدان و دین بهی دارند که مشابه دین زرتشت است و مدافع و محافظ دین باستانی اند. در شاهنامه رستم فرخزاد هم جسارت می یابد که دین اسلام را کیش اهریمنی بخواند و تفکرات اسلامی را مضر بداند و دوران حکومت اعراب را بر ایران روز اهریمنی بنامد.
تمام اینها می تواند باعث تردید در پایبندی استوار فردوسی به دین اسلام شود
به هر حال هیچ یک از این استدلال ها قطعی نیست. منشأ احساسات ضدّ عربِ مشهود در شاهنامه منابع مورد استفاده فردوسی است، به خصوص شاهنامه ابومنصور که دانایان زرتشتی آن را گرد آوری کرده بودند. بیانات حاکی از هواداری از زرتشتی گری نیز بر همین اساس بود و تمایل به هر چه شکوهمند تر جلوه دادن ایران باستان و قهرمانان ایرانی تنها منحصر به وی نبود؛ در میان شعوبیه نیز این امر متداول بود، از جمله آنان ابومنصور عبدالرزاق و بستگان و همکارانش.
نبودن شور و حرارت اسلامی در شاهنامه به علت ماهیت مطالب آن بود که با تاریخ ایران باستان سر و کار داشت؛ و فردوسی به عنوان یک دهقان که عمر خود را صرف سرودن چنان کتابی کرد دغدغه ذهنی اش بیشتر بازگو کردن دقیق منابع مورد استفاده اش بود تا بیان اعتقادات‌ مذهبی خود. البته وقتی هم که لازم می شود نظر های شخصی خود را بازگو می کرد، که در آن موقعیتها گفته هایش، گفته های زردشتیان نبود
در واقع فردوسی گهگاه نسب به دین، آداب و قهرمانان ایران باستان کاملا غیرجانبدار است که باز هم نشانه امانتداری وی در قبال منابعش است و سرانجام‌ اینکه، با حافظ دین خواندن سلطان محمود، فردوسی به روشنی مشخص می کند که منظور او از (دین) اسلام بوده است
اینکه فردوسی اساسا با دین زرتشتی آشنایی داشت یا نه، هنوز باید اثبات شود. در شاهنامه شاهان پیش از زرتشت می توانستند اوستا را در آتشکده بخوانند و قاتل دارا(داریوش سوم) می توانست یک موبد باشد. و از طرف دیگر حامی زرتشت حتی می توانست یک شاه بد دل و بی اصول باشد، در حالی که اسکندر یک شاهزاده درستکار و محترم ایرانی با اعتقادات‌ عمیق اسلامی باشد که به زیارت مکه هم رفته باشد. ممکن نیست چنین آرا و عقایدی را یک زردشتی منتقل کرده باشد و به رغم اتهامی که به وی می زدند، او هوادار پر و پا قرص زردشتی گری هم نبود چه رسد به اینکه زرتشتیِ به اسلام گرویده ای باشد!
زندگینامه تحلیلی فردوسی، علیرضا شاپور شهبازی، ترجمه هایده مشایخ،نشر هرمس،ص71 تا 75