فردوسی نامه

وبلاگی در ارتباط با حکیم فردوسی و شاهنامه

وبلاگی در ارتباط با حکیم فردوسی و شاهنامه

فردوسی نامه
بایگانی
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مدح خلفای سه گانه در شاهنامه» ثبت شده است

ابیات جعلی مدح خلفای سه گانه در شاهنامه(7)

دکتر شاپور شهبازی ایران شناس و شاهنامه پژوه نامدار ایرانی:

در دوره سلجوقیان که تسنن مذهب رسمی کشور بود، چند بیتی در ستایش ابوبکر و عثمان و عمر در شاهنامه گنجانده شد تا بیشتر مورد پسند جامعه شود. شوشتری اولین کسی بود که این تحریف را متذکر شده است و ادعای شیرانی مبنی بر اصیل بودن ابیات معتبر نبود
زندگینامه تحلیلی فردوسی، علیرضا شاپور شهبازی، ترجمه هایده مشایخ،نشر هرمس،ص14

درباره باورهای دینی فردوسی بسیار بحث شده است و اغلب بر اساس این درک نادرست که آنچه در شاهنامه آمده آرا و عقاید خود شاعر است، جای تاسف است، به خصوص که نسخه نویسان بعدی گهگاه در بعضی بخش‌ها که به نظرشان کافی نمی آمد، تغییراتی می دادند و یا بر آن می افزودند
مثال کامل این مورد، اضافه شدن سه بیت در مدح ابوبکر، عمر و عثمان به ستایش محمود و اعقابش به دست شاعری اهل سنت است. به رغم تقدم تاریخی(بنداری) این جعل را پذیرفت و محمود خان شیرانی آن را اساس قضاوت خود مبنی بر سنی بودن فردوسی قرار داد این جعل با این حقیقت لو می رود که در میانه قطعه منسوب به حضرت محمد (ص) گنجانده شده است

همان، صفحه 69 و 70

ابیات جعلی مدح خلفای سه گانه در شاهنامه (۲)

استاد جلال خالقی مطلق شاهنامه پژوه نامدار ایرانی:
نخستین دستبرد بزرگی که خیلی زود در متن شاهنامه زده‌اند،در همان‌ دیباچهء کتاب است،در قطعه‌ای که شاعر در ستایش مذهب خود گفته است و چون شاعر شیعی مذهب،و در عصری که در ایران پیروان تشیع در اقلیت محض بوده‌اند در بیان‌ عقیدهء خود سخت بی‌پروا بوده،ازاین‌رو خوانندگان سنی که عقیدهء مذهبی شاعر را توهینی به مذهب خود دانسته‌اند،بیتهایی در ستایش ابو بکر و عمر و عثمان درون متن‌ کرده‌اند و از پس آن سراسر این قطعه میدان ستیز قلمهای سنی و شیعه شده و بیتهای‌ سخیف فراوانی به سخن شاعر راه یافته است
چنان‌که در پیش گفته شد،دیگران بیتهای فراوانی به این قطعه افزوده‌اند که الحاقی‌ بودن بیشتر آنها روشن است و در اینجا تنها دو قطعهء آنها مورد بحث ماست.قطعهء نخستین‌ این چهار بیت است که پس از بیت هشتم درون سخن شاعر کرده‌اند:
که خورشید بعد از رسولان مه‌
 نتابید بر کس ز بوبکر 
به‌ عمر کرد اسلام را آشکار 
بیاراست گیتی چو باغ بهار
پس از هر دوان بود عثمان گزین‌
خداوند شرم و خداوند دین‌ 
چهارم علی بود جفت بتول‌
که او را بخوبی ستاید رسول
دلایل الحاقی بودن این چهار بیت اینهاست:
1-بیتهای هشتم و نهم ترجمهء این حدیث از پیامبر اسلام است که فرمود:أنا مدینة العلم و علّی بابها.یک نفر از اهل تسنن آمده و بیت هشتم و نهم این قطعه را از هم‌ شکافته و چهار بیت بالا را به میان آنها وصله کرده است و سپس به گونه‌ای که خاص‌ بیشتر قطعات الحاقی است در مصرع دوم بیت چهارم دوباره سخن را به بیت نهم‌ ربط داده است.ولی بااین‌حال وصلگی سخن کاملا آشکارست.
2-شاعر پس از بیان حدیث مذکور برای تأکید بیشتر روی عقیدهء مذهبی خود تمثیلی می‌آورد از دریا و هفتاد کشتی که اشاره به مذاهب و فرق گوناگون اسلامی‌ است.و سپس می‌گوید در میان این هفتاد کشتی،یک کشتی میانه است که از همه‌ بزرگتر و زیباترست و در آن کشتی محمد و علی و اهل بیت او نشسته‌اند و هرکس‌ چشمداشت بهشت دارد باید بدین کشتی میانه درآید،یعنی به مذهب تشیع بگرود.اکنون‌ چگونه ممکن است که کسی در بالا چند یت در ستایش ابو بکر و عمر و عثمان بگوید و سپس چند بیت پایینتر بگوید که تنها کسی به بهشت می‌رود که سوار کشتی تشیع شده‌ باشد که درواقع عملا گفته است که هرکس به کشتی مذاهب دیگر درآید کشتی او غرق خواهد شد و روی بهشت و رستگاری را نخواهد دید.و یا چگونه ممکن است که یک نفر شیعی مذهب که با این حرارت از حقانیت مذهب خود سخن می‌گوید و کشتی‌ مذاهب دیگر را غرق‌شده می‌گیرد،پیش از آن بگوید:
عمر کرد اسلام را آشکار
و یا درباره عثمان بگوید:
خداوند شرم و خداوند دین؟ 
آشکارست که با این چهار بیت همهء نظم و منطق این قطعه درهم می‌ریزد و مطالب بالای آن نقیض مطالب پایین خواهد بود.
3-چهار بیت مذکور خلاف عقیدهء مذهب فردوسی است.چه مذهب فردوسی هم‌ به حکم آنچه در تمثیل دریا و هفتاد کشتی آمده و هم به حکم گزارش همهء کسانی که‌ از قدیم دربارهء مذهب او گزارش کرده‌اند تشیع بوده و علت اختلاف او با محمود نیز بیش‌ از هر چیز اختلاف مذهبی بوده که نظامی عروضی در چهار مقاله بدان اشاره کرده‌ است،آیا محمود را تا این پایه ابله دانسته‌اند که کسی نخست مذهب او را ستایش کند و سپس چند بیت پایینتر عملا به او بگوید: حضرت سلطان، تو بدمذهبی و اگر چشم‌ بهشت داری دست از مذهب خود بردار و به مذهب تشیع درآی؟ و یا این که فردوسی را تا این اندازه مردی خام گرفته‌اند که نخست بخاطر احترام به مذهب سلطان،مذهبی را که‌ مذهب او نبوده با غلّو تمام بستاید و سپس بلا فاصله با حرارت از مذهب خود دفاع کند و به‌ سلطان نسبت بدمذهبی بدهد؟ضمنا مذهب تسنن که از احترام و محبت به عمر جدا نیست به هیچ روی با روح ملی شاهنامه سازگار نیست.ولی چنان‌که بخوبی از گزارش‌ ابو منصور عبد القاهر بغدادی مؤلف الفرق بین الفرق و اخبار مشابه مؤلفان دیگر برمی‌آید،در زمان فردوسی به اهل تشیع نه تنها نسبت رافضی و معتزله می‌دادند،بلکه آنها را جزو مجوس و دشمن اسلام و دوستدار گبران می‌دانستند.
4-در بیت نخستین از این چهار بیت،این مضمون که خورشید پس از رسولان بزرگ‌ بر هیچ کسی بهتر از ابوبکر نتابید،سخنی مضحک است و درهرحال در شاهنامه که‌ خورشید از تصویرهای مهم شعری است به مانند آن برمی‌خوریم. همچنین مضمون بیت‌ دوم که عمر اسلام را آشکار کرد حتی از دهان یک سنی مذهب هم مبالغه‌ای‌ کفرآمیزست، چه برسد از سوی یک نفر شیعی و ملی چون فردوسی.
5-کاربرد واژهء عربی بعد در بیت نخستین که نه یک اصطلاح علمی است، نه‌ یک اصطلاح مذهبی است و نه یک واژهء نادرست و جز در این محل در هیچ کجای‌ شاهنامه بکار نرفته، درحالی‌که برابر فارسی آن پس و سپس و از این پس و غیره بیش از هزار بار در شاهنامه آمده است،دلیل بسیار مهمی در الحاقی بودن این قطعه است.
گذشته از این در این چهار بیت دو بار واژهء عربی رسول بکار رفته است، درحالی‌که‌ در همهء شاهنامه شاید این واژه یک یا دو بار آمده باشد و فردوسی همه جا پیمبر و پیغمبر و فرستاده و فرسته بکار برده است.برای نمونه در همین یک قطعه که در ستایش مذهب‌ خود گفته دو بار(بیتهای 7 و 9)واژهء پیغمبر را بکار برده است و برطبق ضبط نظامی‌ عروضی در چهار مقاله در بیت 14 نیز بجای محمد،پیمبر دارد.آیا واقعا جای تأمل نیست‌ که در همین یک قطعه در بیتهایی که در اصالت آنها جای گمانی نیست دو یا سه بار پیغمبر و پیمبر گفته باشد،ولی تنها در آن چهار بیت که به دلایل دیگر هم مشکوک‌اند دو بار واژهء عربی رسول را بکار برده باشد؟آیا واقعا جای تأمل نیست که در شاهنامه چند هزار بار پس و سپس و از این پس و از آن پس و آنگاه و آنگه و آنگهی و غیره بگوید و یک بار بعد نگوید، ولی در این چهار بیت که به دلایل دیگر هم مشکوک‌اند،بعد بکار ببرد؟
6-از میان پانزده دستنویس اساس تصحیح نگارنده سه دستنویس این چهار بیت را ندارند. یکی دستنویس قاهره 741. دیگر دستنویس لندن891. سوم دستنویس‌ استانبول903. از آنجا که بیشتر نسخه‌دارها و کاتبان مانند اکثریت مردم ایران در آن‌ زمانها دارای مذهب تسنن بوده الند و این قطعهء الحاقی نیز از الحاقات قدیم است،بسیاری‌ از کاتبان این قطعه را خود از بر بوده‌اند و هنگام کتابت اگر در متن اساس آنها یا در حاشیهء کتاب نبوده، خود به متن می‌افزوده‌اند.با در نظر گرفتن این وضعیت،نبودن این‌ قطعه در سه دستنویس اساس تصحیح نگارنده کم نیست. بویژه نبودن این قطعه در دستنویسهای لندن 891 و استانبول 903 دارای اهمیت بسزایی است، چون این دو دستنویس جزو گروه کوچکی از دستنویسهای شاهنامه هستند که بسیاری از بیتها و قطعات و روایات الحاقی را-از آن میان برخی از قطعات الحاقی که در این گفتار معرفی شده‌اند-ندارند.

معرفی قطعات الحاقی شاهنامه، ایران نامه، پاییز 1363، شماره 9، ص28 تا 31